خلاصه کتاب
داستان «خرس شمشیر به دست» در واقع داستان تاریخ زندگی انسان بر کره زمین و آسیبهایی است که به طبیعت زده است و اثر آن به خودش برگشته است، اما بدون تلخی و با زبانی شیرین و طنز.
خرس یک شمشیر دارد و به آن مینازد. او با شمشیرش همهچیز را تکهتکه میکند. او یک روز برای اینکه قدرت کاملش را نجات دهد یک جنگل کامل را میبرد. خرس در یک قلعه زندگی میکند که خودش آن را ساخته است تا از دست دشمنهایش در امان باشد. اما یک روز آب وارد قلعهاش میشود و آن را خراب میکند. خرس خشمگین با شمشیرش راه میافتد تا مقصر را پیدا و مجازات کند. اول از همه سراغ سگهای آبی (بیدسترها) که نگهبان سد هستند میرود. اما آنها میگویند تقصیر گراز بوده که به آنها حمله کرده و آنها ترسیدهاند و فرار کردهاند و در نتیجه سد بینگهبان مانده و شکسته است. خرس به سراغ گراز میرود. گراز یک گوش میگوید تقصیر اون نیست. بلکه تقصیر روباه است که به طرف او تیر انداخته و حتی یک گوشش را هم بریده است. خرس به سراغ روباه میرود. روباه میگوید تقصیر او هم نیست، بلکه تصیر پرندههاست. چون پرندهها آمدهاند و همهی میوههایش را خوردهاند و او هم با تیر و کمانش سعی کرده آنها را دور کند. خرس به سراغ پرندهها میرود. پرندهها هم میگویند تقصیر آنها هم نیست، بلکه تقصیر آن کسی است که کل درختان را بریده بود. و در اینجا خرس متوجه میشود مقصر اصلی خراب شدن خانهاش خودش است و سعی میکند خرابکاریهایش را جبران کند.
تعداد مشاهده
(1066)
نظرات
(0)